روایتی از سه مزار در نقطه صفر مرزی

به گزارش وبلاگ جعبه گیگابایتی، محسن هجری در بی نشان های ارس درباره مقاومت چند مرزبان ایرانی می گوید که در سال 1320 در برابر ورود ارتش سرخ شوروی به ایران مقاومت کردند و علی رغم آن که دولت مرکزی تسلیم شده بود، تا پای جان جنگیدند و حالا هیچ ردی از آن ها نیست جز سه مزار که در کنار پل جلفا در نقطه صفر مرزی به چشم می خورد.

روایتی از سه مزار در نقطه صفر مرزی

به گزارش وبلاگ جعبه گیگابایتی، بی نشان های ارس تألیف محسن هجری در بخش داستان نوجوان مرغک زرین کتاب سال کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان را به خود اختصاص داد. با نویسنده این رمان به گفت وگو نشستیم تا از پس زمینه های شکل گیری این رمان جویا شویم. محسن هجری پیش تر هم چند اثر برای نوجوانان و بزرگسالان تألیف نموده که از آن جمله می توان به چشم عقاب، اقلیم هشتم، سربداران، داستان فکر ایرانی، سایه های باغ ملی و خدمتکار مشیرالدوله اشاره نمود.

چگونه شد که تصمیم به نوشتن رمان بی نشان های ارس گرفتید؟

جرقه این رمان چندسال پیش در سفری به جلفا زده شد. در آن سفر هنگامی که با مزار سه نفر از مرزبانان ایرانی در کنار پل جلفا روبرو شدم، این پرسش برایم مطرح شد که این ماجرای تلخ و در عین حال شگفت انگیز چگونه رقم خورده است؟ ولی در پیگیری های بعدی متوجه شدم از این مرزبانان که به صورت غریبانه ای در شهریور 1320 در مقابل ارتش سرخ شوروی مقاومت کردند، اطلاعات زیادی در دست نیست. در این میان آن چیزی که روشن و بی ابهام می نمود، این واقعیت تلخ بود که این سه تن درحالی تصمیم به مقاومت می گیرند که دولت مرکزی تسلیم نیروهای متفقین شده بود. از آن جا که کمبود اطلاعات از چگونگی مقاومت این مرزبانان اجازه مستندنگاری نمی داد، به این باور رسیدم که باید در چارچوب یک دنیا داستانی، این گره گشایی انجام گردد. هیچ کسی به دقت نمی داند در آن دو یا سه روز آخر چه اتفاق هایی برای این سه مرزبانان رقم می خورد؟ و مهم تر از آن چه تحولات و دگرگونی هایی در درون این افراد شکل می گیرد؟ گفته شده که یک مرزبان دیگر همراه این سه نفر مقاومت می نموده که خاتمه با صلاح دید دیگران از معرکه می گریزد. همین طور گفته شده که یک خبرنگار در ارتش روسیه این واقعه را روایت نموده و چنین گفته شده که بعد از کشته شدن این سه تن، پیکر آنان از طریق سربازان روسی به خاک سپرده می گردد و حتی فرمانده لشکر 47 ارتش سرخ به آن ها ادای احترام می نماید.

با این حال پیش روی ما بیش از آن که اسناد و مدارک قطعی باشد، گمان های متفاوتی خودنمایی می نماید که به تصور من به غیر از دنیا داستان، جایی برای گره گشایی از این ماجرا وجود ندارد. به همین منظور کوشش کردم در رمان بی نشان های ارس، دنیا درونی این شخصیت ها را بشکافم تا شاید آن چه را در فکرش شان گذشته بود، آشکار کنم. این که چگونه سه یا چهار سرباز حاضر می شوند با امکانات اندک با یک ارتش قدرتمند و تا دندان مسلح مبارزه نمایند؟ برای نوشتن رمان احتیاج بود که وارد فکر شخصیت ها شوم و به کشف هایی برسم که تنها در دنیا داستانی ممکن است. در واقع باید گفت هرکجا که دست مورخ از واقعیت های تاریخی کوتاه می گردد، داستان نویس وارد می گردد تا حلقه های مفقوده را پیدا و گره ها را باز کند و زوایای پنهان را برای مخاطبان آشکار کند.

قصه بی نشان های ارس چگونه شکل می گیرد؟ آیا ما با یک رمان تاریخی روبرویم یا این که کمبود اطلاعات موجب شده که شما به یک روایت اسطوره ای رو بیاورید؟

به باور من بی نشان های ارس یک رمان تاریخی است، چرا که با وفاداری به متن تاریخ، داستان خود را پیش می برد. به هرحال ما با مزار سه مرزبان در منطقه صفر مرزی جلفا روبرویم که طی درگیری با نیروهای متجاوز کشته شده اند. همین طور تردیدی نداریم که این درگیری در بحبوحه جنگ دنیای دوم اتفاق افتاده و طرف مقابل این درگیری نیروهای ارتش شوروی بوده اند. و همین طور می دانیم که در همان مقطعی که این مرزبانان تصمیم به مقاومت می گیرند، دولت مرکزی ایران تسلیم شده بود. قصه بی نشان های ارس در چارچوب همین واقعیت ها شکل می گیرد و به همین علت بیش از آن که یک روایت اسطوره ای تلقی گردد، یک رمان تاریخی به شمار میرود.

در روایت شما از این درگیری حماسی، تصویر متفاوتی از نیروی مهاجم داده می گردد. ما در صفوف ارتش مهاجم شاهد حضور کسانی هستیم که تمایلی به انجام این حمله ندارند. آیا این روایت پایه در واقعیت هم دارد؟

این روایت مشهور وجود دارد که پیکرهای مرزبانان ایرانی به از طریق سربازان روسی به خاک سپرده می شوند. این اتفاق دریچه دیگری را در دنیا داستانی گگردد. چراکه آن ها می توانستند اجساد را در رودخانه بیندازند تا هیچ نشانی از آن ها باقی نماند، ولی چنین نمی نمایند و حتی گفته می گردد که فرمانده لشکر 47 ارتش شوروی به پیکرهای این سه تن ادای احترام نظامی می نماید که این اتفاق در سرانجام بندی قصه حس و حال متفاوتی را در مخاطب به وجود می آورد. یک نکته دیگر که پایه در واقعیت تاریخی دارد این است که پل جلفا را مهندسان روس سال ها پیش ساخته بودند که معبری برای رفت و آمد صلح آمیز دو کشور باشد. ولی در مقطعی که رمان آن را تصویر می نماید، این پل محل نزاع دو کشور می گردد که می تواند در هم آمیختگی تاریخی دو طرف را به مخاطب نشان دهد.

به نظر می رسد در روایت شما مخاطب فقط با توصیف آن 48 سرانجامی روبرو نمی گردد و در فرازهایی از داستان از زمان حال فاصله می گیرید و به گذشته می روید. چه هدفی را در این شکست زمانی دنبال می نموده اید؟

وقتی ما شخصیت پردازی می کنیم، نمی توانیم فقط ظاهر کاراکتر را توصیف کنیم بی آن که به ریشه های شکل گیری این شخصیت توجه کنیم. سه یا چهار نفر تصمیم می گیرند که جان خود را در نقطه صفر مرزی فدا نمایند. چرا؟ در پاسخ به این پرسش ما احتیاج داریم که از زمان حال آن شخصیت ها فاصله بگیریم و به گذشته آن ها سرک بکشیم تا زمینه های شکل گیری این شرایط استثنایی را درک کنیم. این که آن ها چگونه فکر می نموده اند، در کدام شرایط اجتماعی حضور داشته اند و پرسش هایی از این قبیل ما را ناچار می نماید که فقط به توصیف آن 48 ساعت سرانجامی نپردازیم، بلکه یک فرایند تاریخی را توصیف کنیم تا مخاطب به هوش باشد که این واقعه 35 سال پس از رشادت مردم در انقلاب مشروطه رخ می دهد و این که آذربایجان منطقه ای است که همیشه مانعی جدی برای متجاوزان به ایران بوده است.

آیا ضروری است که خواننده این رمان دارای آگاهی تاریخی نسبت به این مقطع باشد یا این که در چارچوب روایت، به اطلاعات لازم دست پیدا می نماید؟

ابتدا باید بگویم که هدف رمان تاریخی انتقال اطلاعات تاریخی نیست، این کار به عهده متن های آموزشی است. رمان تاریخی معطوف و متوجه این هدف است که با پرداختن به مقطعی از تاریخ، مخاطب را با گذشته درگیر کند و احساسات و عواطف جاری در آن مقطع را به او منتقل کند.

نکته دیگر آن که در شکل گیری یک رمان تاریخی، نویسنده کلیات داستان را از تاریخ می گیرد، ولی جزئیات آن را خودش پرداخت می نماید تا مخاطب را به دنیا داستانی مورد نظر خودش جذب کند. از همین رو وقتی مخاطب وارد متن رمان می گردد با یک دنیا داستانی روبرو است که استقلال خودش را دارد. در فرایند شکل گیری داستان خواننده درمی یابد که اتفاق در چه سالی اتفاق افتاده، کدام کشور مهاجم و کدام کشور مدافع بوده و اطلاعاتی از این دست؛ ولی اگر مخاطبی کنجکاو باشد و بخواهد فراتر از قصه برود و در خصوص اصل موضوع بازکاوی و پژوهش کند، به طور طبیعی احتیاج دارد که به متون و اسناد تاریخی رجوع کند.

از آن جا که مخاطب نوجوان به رمان تاریخی کمتر علاقه نشان می دهد، شما نگران دایره مخاطبان این اثر نبوده اید؟

برای من که سال هاست در این ژانر قلم می زنم، محدویت مخاطبان این گونه آثار به عنوان امری طبیعی تلقی شده؛ آن طور که شواهد و آمارها نشان می دهند مخاطب داستان های تاریخی کمتر از ژانرهایی مانند ادبیات وحشت، ادبیات پلیسی، و فانتزی و روایت های عاشقانه هستند. ولی تجربه نشان داده که اگر دنیا داستانی ما مجذوب کنندهیت داشته باشد، بخش قابل توجهی از مخاطبان را به خود جذب می نماید. شاهد مثالش رمان تاریخی چشم عقاب است که تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده و دایره وسیعی از مخاطبان نوجوان به آن علاقه نشان داده اند. نکته دیگر که حائز اهمیت است تنوع سبد مطالعاتی مخاطبان است که ایجاب می نماید هر نویسنده ای به گوشه ای از این احتیاجها توجه کند. به عبارت دیگر قرار نیست همه نویسنده ها در چارچوب یک ژانر ادبی آثار خود را تالیف نمایند. درهرحال مخاطبان رمان تاریخی با آن که محدودتر به نظر می رسند، ولی نمی توان منکر شد که این گروه بچه هایی عمیق و ژرف نگرند و کیفیت فکری این مخاطبان ارزش آن را دارد که برای آن ها چنین متن هایی تالیف گردد.

رمان بی نشان های ارس را مناسب کدام گروه سنی می دانید؟

با آن که من این رمان را برای مخاطب نوجوان تالیف نموده ام، ولی نمونه ها و شواهد نشان می دهند که این رمان برای مخاطب بزرگسال هم مجذوب کننده و خواندنی تلقی شده است. از این رو به نظر می رسد گروه های سنی بالای 15 سال به این اثر اقبال بیشتری داشته باشند. ولی برای ارزیابی دقیق تر واکنش مخاطبان باید به انتظار آینده نشست.

منبع: خبرگزاری ایسنا

به "روایتی از سه مزار در نقطه صفر مرزی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایتی از سه مزار در نقطه صفر مرزی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید